بوی مهر میاد،بوی مدرسه!

دل نوشته های من

همه چیز از همه جا

سلام کم کم دارم بوی مهر رو حس میکنم بوی مدرسه بوی شیطنت هام بوی امتحان بوی کل انداختن با دبیر ها که ازش لذت میبرم بوی سرکار گذاشتن معاون ها......................اَه حالم بهم خورد چقدر بو میاد!

از شوخی بگذریم تقریبا یک ماه دیگه مدرسه ها شروع میشه به خدا سوگند که اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند حس درس نیـــــــــســــــــــــتـــــــ!

تو این آپ باید یه سری اخلاق هامو درست و حسابی رو کنم راستش من خیلی دبیر هامو اذیت میکنم و از این کار لذت هم میبرم حالا که داریم به مهر نزدیک میشیم میخوام خاطرات اذیت کردن دبیر هامو رو کنم .

خدا وکیلی از هر چی دبیر فضول و از خود راضی حالم بهم میخوره و همیشه سعی میکنم اذیتشون کنم گاهی زنگ های آزاد با بچه های کلاس اداشون رو درمیاریم و خودمون اول همه میزنیم زیر خنده خداییــــــــــــش یــک حالی میده جای همه ی شما خالی!

هیچی دیگه اگه فضول نامه رو خونده باشید نوشتم که کرم میریزم البته نه عادی و معمولی ها! کرم میریزم به معنی واقعی کلمه

داستان اول:

یه دبیر جغرافیا داشتیم یــــــــــک موجود از خود راضی بود که حد نداشت مثلا میومد سر کلاس و (بی فرهنگای بی شخصیت ،شما هیچی نیستید خانواده هاتون الکی دلشون به شما خوشه اسمتون رو گذاشتن دانش آموز مدرسه نمونه و الکی تو فامیل پز شما رو میدن باید بیان از من بپرسن شما چی هستید(ناگفته نماند من راهنمایی و دبیرستان رو تو مدرسه نمونه دولتی خوندم و میخونم بچه خرخوننیستم ها باهوشم) و ............) اینا مثل نقل و نبات از دهان مبارک خانم میریخت بیرون گاهی دلم میخواست پاشم چنان بکوبم تو دهنش که پر خون شه و اون دندونای زردش بریزه بیرون از شانس گند ما هر سال با این خانم کلاس داشتیم سال اول فقط جغرافیا سال دوم اجتماعی و جغرافیا و از همه مهم تر سال سوم که به خاطر مسائل خانوادگی که من میدونم و نمیگم سگ اخلاق تر از قبل شده بود جغرافیامون با خانم بود که اصولا جغرافیای سوم خیلی پیچیده تر از سال های قبل ولی از شانس ما پنج شنبه ها با خانم داشتیم که همه اش تعطیل بودیم غیبت بسه ماه رمضونی! خلاصه یه روز با خانم کلاس داشتیم جلسه ی قبلی هم حسابی ریـــــ....ه بود بهمون ما هم از لج تصمیم گرفتیم حسابی از خجالتش دربیایم خلاصه زنگ اول گذشت و یکی از بچه ها تو راهرو خانم رو دیده بود که یه مانتوی کرم شکلاتی تنش بود گفتیم چه کنیم چه نکنیم صندلیش رو گچی کنیم ولی گچ کجا بود ؟؟؟؟؟ تخته ی ما که وایت برده تخته رو نگاه کردیم اِی ول گچ های سال پیش هنوز توی لبه ی تخته هست صندلیش رو گچی کردیم طوری که رنگ قهوه ای چرمی تبدیل شد به رنگ صورتی کمرنگ ما هم دلخوش که میاد میشینه روش حسابی از خجالتش درمیایم ولی از شانس ما اومد سر کلاس وقتی میخواست بشینه یه نگاه به صندلی کرد و اون دماغ گنده اش رو گرفت بالا به طوری که من حس کردم الآن میچسبه به سقف گفت:(بی فرهنگا کی با کفش رفته رو صندلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟یکی بره دستمال خیس بگیره بیاد اینو تمیز کنه ) خوب زد حال که خوردیم ولی یکی نیست بهش بگه احمق کف کفش کی صورتیه که ما دومیش باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درسته که واقعا ناراحت بودیم ولی خوشحال از این که یه سوتی دیگه از خانم گرفتیم که داستان سوتی هاش مثنوی هفتاد من کاغذه!!!!!!!!!



نظرات شما عزیزان:

negin
ساعت9:37---4 تير 1391
سلام
خیلییییییییییییییییی قشنگه


مجتبی
ساعت19:12---9 دی 1390
خیلی مطالبت تو هم رفته دوست عزیز
اصلاحش کنی قشنگ تر میشه


نمیگم که
ساعت17:30---9 دی 1390
سلام عمو چطوری یا بهتری؟
استاد
ما رو نمی بینی خوشحالی؟


تنها
ساعت13:08---9 دی 1390
سلام دادا حالت چطوره فدات نامرد مگه قرار نبود به هم سر بزنی

meysam
ساعت9:09---9 دی 1390
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس
از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری


مصطفی دوستی (کاوه)
ساعت1:07---8 دی 1390
درود فرناز ، تونستی آپ کردم یه سر بزن

ana
ساعت15:05---5 دی 1390
..ღ♥ღ
..ღღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ
...ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღღ
.......................ღ♥ღ
...........ღ♥ღ...ღ♥ღ
...........ღ♥ღ
...........ღ♥ღ.........ღ♥ღ.....ღ♥ღ
...........ღ..ღ♥ღ.......ღ♥ღ.....ღ♥ღ< br /> ...........ღ......ღ♥ღ.....ღ♥ღ.....ღ♥


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ یک شنبه 4 دی 1390سـاعت 19:9 نويسنده farnaz
яima